
مجتمعهای آموزشی هم در جبهه حکایتی بود. مار از پونه بدش می آمد نزدیک سوراخش سبز می شد. بچه ها از کتاب و دفتر و مدرسه و معلم می گریختند و به جبهه پناه می آوردند،آنوقت بعضی آنها را می آوردند منطقه! شاید برای تحقق شعار یک دست سلاح دست دیگر کتاب! امام (ره)، آن کتاب و کتابت بی شک قران بود نه صرف و نحو «ضرب زید عمراً». البته دانش آموزان کتابها را مطالعه نمی کردند و اگر با اصرار دوستان و متولیان امر در جلسه امتحان شرکت می جستند آنوقت برگه امتحان آنها خواندن داشت. از اسم و مشخصات رفته تا پاسخ به سوالات: عبدالله عابد زاده،متولد عام الفیل،سال سوم مدرسه عشق،و اگر از آنها در راه بازگشت از جلسه امتحان پرسیده می شد: تصور می کنی چه نمره ای بگیری؟ می گفت: با ارفاق صفر!
از کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم (شوخ طبعی ها) نوشته سید مهدی فهیمی