جنبش عدم تعهد در یک پویش تاریخی پنجاه وچند ساله اکنون به قله تهران رسیده است. نشست تهران هرچند شانزدهمین اجلاس سران جنبش عدم تعهد است اما به یک معنا، منحصر به فردترین نشست این مجموعه بین المللی در نیم قرن گذشته است. اجلاس تهران به عبارتی نقطه تلاقی و تقاطع 3سؤال مهم است.
به گزارش افکارنیوز، کیهان در یادداشت خود نوشت: اینکه؛ مقصد «جنبش» عدم تعهد کجاست؟ این جنبش اکنون در پویشی 50 ساله کجا ایستاده است؟ و نقش ایران به عنوان رئیس جدید این جامعه بزرگ بین المللی در زمینه نزدیک کردن موقعیت فعلی با مقصد کدام است؟ در این میان پرسش چهارم رخ می کند و آن اینکه حاملان انقلاب اسلامی می توانند کدام ظرفیت را برای ایفای نقش تاریخی ایران فراهم کنند؟ 1- تاریخ برای قرن ها عادت کرده بود که قدرتمندان و مستکبران و فراعنه خواب از چشم مستضعفان بربایند. خواب ناز نصیب قدرتمندان بود و کابوس و اضطراب، سهم مستضعفان. و خدا اول بنیانگذار «جنبش» عدم تعهد بود که این نسبت را به هم ریخت و به وعده خود عمل کرد. «ونرید ان نمنّ علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه ً و نجعلهم الوارثین». احمد سوکارنو، جواهر لعل نهرو و جمال عبدالناصر که نیم قرن پیش بنیان جنبش عدم تعهد را گذاشتند، شخصیت های ستودنی هستند اما آن که خواب از چشم استکبار و استعمار ربود، خدا بود. که کابوس را در خلوت بارگاه فرعون، به جان او انداخت. فرعون پس از آن کابوس خواب راحت نداشت تا آن روز که به آخر خط رسید. دو هزار و چند صد سال پس از ماجرای فرعون، ابرمردی که خواب از چشم ابرقدرت های غرب و شرق گرفت، نه تیتو و نهرو بود، نه عبدالناصر و سوکارنو. روح خدا خمینی(ره) بود که در کالبد ملت های ستمدیده و آزاده روح عزت و جنبش را دمید و در مصاحبه با خبرنگار مجله آمریکایی تایم فرمود «ما معادله جهانی و معیارهای اجتماعی و سیاسی را که تا به حال به واسطه آن تمام مسائل جهان سنجیده می شده است، شکسته ایم. ما خود چهارچوب جدیدی ساخته ایم که در آن عدل را ملاک دفاع و ظلم را ملاک حمله گرفته ایم. از هر عادلی دفاع می کنیم و به هر ظالمی می تازیم، حال اسمش را هرچه می خواهید بگذارید. ما این سنگ بنا را خواهیم گذاشت، امید است کسانی پیدا شوند که ساختمان بزرگ سازمان ملل و شورای امنیت و سایر سازمان ها و شوراها را بر این پایه بنا کنند نه بر پایه نفوذ سرمایه داران و قدرتمندان که هر موقعی خواستند، هر کسی را محکوم کنند. آری با ضوابط شما من هیچ نمی دانم و بهتر است که ندانم.» (صحیفه نور، جلد ششم، صفحه 339) ایران اکنون فاصله ظرفیت (مقصد) و فعلیت پویش تاریخی عدم تعهد را به حداقل رسانده است. ایران همین امروز نه اینکه صرفا شعار عدم وابستگی به قدرت ها را بدهد، بلکه با اقتدار خود از یک سو و مرکزیت جبهه مقاومت و بیداری از جانب دیگر، خواب از چشم زورگویان جهانی گرفته است. همین روزها در رسانه ها و محافل جهانی حداقل 2 بار گفته شد که ایران خواب از چشم اسرائیل گرفته است. نوبت اول شیمون پرز بود که گفت تصور درگیری یک جانبه با ایران خواب از چشمان من می رباید و باعث می شود شب ها خواب به چشمان من نیاید. بار دوم، نیویورک تایمز بود که با اشاره به حضور نمایندگان یکصد کشور- و رئیس جمهور مصر و دبیرکل سازمان ملل- به رغم مخالفت های آمریکا و اسرائیل تصریح کرد «اجلاس تهران خواب از چشم مقامات اسرائیل ربوده است.» 2-مانور اعضای جنبش عدم تعهد در تهران فقط سیلی به گوش اسرائیل نیست. یک کشیده آبدار است که همزمان در گوش آمریکایی ها و متحدان اروپایی آنان در گروه 1+5 نیز صدا می کند. نشریه لوپوئن صدای این سیلی را شنید که همین مطلب را تیتر خود کرد و روزنامه نیویورک تایمز لطفی در قبال واقعیت نمی کند اگر می نویسد «سخنگوی وزارت خارجه آمریکا اعلام کرده بود ایران لایق میزبانی نشست عدم تعهد نیست. اما وقتی حتی بان کی مون هم با وجود مخالفت علنی آمریکا به تهران می رود دیگر نمی توان گفت ایران را منزوی کرده ایم. پیام اجلاس تهران با حضور انبوه هیئت ها روشن است، یعنی این جامعه جهانی نیست که با ایران مشکل دارد بلکه آمریکا و متحدان او هستند که مشکل دارند» و به قول وال استریت ژورنال «نتایج استراتژی ضد ایرانی آمریکا بر محور سازمان ملل این روزها رضایت بخش نیست. تهران اکنون میزبان 120کشور است و همین، شرمندگی بیشتر را متوجه رئیس جمهور آمریکا می کند که بعد از 3 سال تلاش برای انزوای ایران، حالا حتی دبیرکل سازمان ملل را هم در مسیر خلاف هدف خود می بیند.» اما صدها سند از این دست با همه اهمیت، تمامیت اقتدار ایران را بازگو نمی کنند. واقعیت این است که آمریکا از بستر جنگ جهانی دوم به عنوان ابرقدرتی بلامنازع بیرون آمد، آن قدر قدرتمند که به فاصله 64 سال توانست اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق را حد فاصل سال های 1991 تا 2000 میلادی از هم متلاشی کند. آمریکا پس از آن خیز برداشت تا خاورمیانه بزرگ را از هم بدرد. استراتژی بزرگ آنها این بود که تا سال 2025 تمام کشورهای منطقه را مانند افغانستان و عراق شخم بزنند. اما 11سال بعد یک استراتژیست پیش کسوت و هم حزبی باراک اوباما دست روی یک فاجعه بزرگ گذاشت. روزهای پایانی مارس 2011 (اوایل فروردین 1390) زبیگنیو برژینسکی مشاور اسبق امنیت ملی دولت آمریکا با سی ان ان مصاحبه کرد و گفت «فکر می کنم همه این واقعیت را فهمیده ایم که نفوذ آمریکا در خاورمیانه رو به افول است. شاید این آغاز مرحله ای بزرگ باشد. ما دیگر نمی توانیم از نفوذ خود استفاده کنیم. ما باید مراقب ایران باشیم و ضمن توجه به عربستان و اردن و مصر و اسرائیل، نباید از انگیزه انقلاب های مردم عرب غافل شویم.» اجلاس بین المللی تهران شاهد و سند مهمی بر درستی تعبیر برژینسکی درباره افول نفوذ و اقتدار آمریکاست. قدرت آمریکا و رژیم صهیونیستی علی الدوام رو به تحلیل می رود. افغانستان، عراق، سوریه، لبنان، مصر، تونس، یمن و... در رأس همه اینها «اقتدار ایران» یکی دو نمونه منحصر به فرد نیستند که بتوان ادعا کرد به عنوان استثنا و برخلاف قاعده، تبدیل به میدان آزمون زوال قدرت و نفوذ آمریکا شده اند. هرچه زمان پیش می آید از قدرت محاسبه و پیش بینی مستکبران کاسته و متقابلا بر حجم غافلگیری و ضربه پذیری آنها افزوده می شود. 3-ایفای نقش دوران ساز ایران در این نقطه عطف جهانی و پیچ مهم تاریخ، موکول به ایجاد ظرفیت ها و مجالی است که همه حاملان انقلاب اسلامی فراهم می آورند یا دریغ می کنند. حاملان گفتمان اصولگرایی در یک دهه اخیر در ایران و جنبش هایی چون حزب الله و حماس و مجلس اعلا و حزب الدعوه و اخوان المسلمین و انبوه گروه های مبارز شیعه و سنی در اکناف خاورمیانه، هرکدام به نوبه خود در ظرفیت سازی برای عبور عزتمندانه خاورمیانه اسلامی از این پیچ مهم ایفای نقش کردند. جبهه حزب الله و حماس و جهاد اسلامی در شمال و جنوب فلسطین- و اکنون اسلامگرایان در قاهره- هستند که از اشغالگران قدس شریف زهر چشم می گیرند و از خواب آنان کابوس می سازند. در این میان جفا در حق واقعیت است اگر ولو در حد یک عبارت، جملات قصار نشریه آمریکایی نشنال ریویو به نیابت از صدها استراتژیست و رسانه و اتاق فکر غربی را بازگو نکنیم که «واشنگتن در حال واگذاری جنگ به ایران در چند جبهه است بی آن که راهبردی برای شکست دشمن اصلی اش داشته باشد... بهار انقلاب های عربی، بهار ایران و آیت الله خامنه ای است.» در چنین چشم اندازی، همه حاملان انقلاب اسلامی و طیف های اصولگرا غیر از نقش آفرینی های عادی و جاری، مسئولیت ویژه ای بر دوش دارند. به یک معنا سال پیش رو، صرفا از این جهت که آخرین سال دولت دهم و مشرف به انتخابات ریاست جمهوری می باشد، حائز اهمیت نیست بلکه بعد دیگر خطورت شرایط این است که ریل تاریخ در همین مقطع در حال جابه جا شدن است. با همین تلقی است که ولی امر مسلمین بر اهمیت سال پیش رو تاکید می ورزند و از دیگر سو می فرمایند «مسئله وحدت و انسجام ملی هم به نظر من چیز خیلی مهمی است؛ که ما حالا این قدر این قضیه را تکرار کردیم که کأنّه الفاظ دارد خاصیت های خودش را در افاده معنا از دست می دهد. ما باید همه یک حرف بزنیم. مسئولین باید جهت گیری ها را دقیق و منطبق بر یکدیگر قرار بدهند؛ این به عهده همه است. تقصیرها را هم گردن یکدیگر نیندازیم... این را کسی قبول نمی کند... همه مخاطب این قضیه اند.» از شبکه رسانه ای دشمن در خارج و برخی پایگاه های سیاسی و رسانه ای آنها هیچ توقعی نیست که فضا را مسموم نکنند یا مگس وار دنبال زخم و عفونت نگردند. این شبکه دوسر داخلی- خارج نشین، پس از جفای بزرگ 3 سال پیش در حق ملت ایران (فتنه 88)، طی 6 ماه گذشته نیز آشکار کرد که به حداقل های منافع ملی ملتزم نیست. آنها اسفند سال 09 پا به پای فشارهای تحریمی جبهه استکبار، خواستار تحریم انتخابات مجلس شدند که تودهنی سختی خوردند؛ ماجرای زلزله غمبار آذربایجان هم که پیش آمد، خباثت و هرزگی شخصیت خود را پدیدار کردند. حالا هم در حالی که آمریکا و اسرائیل عزای انگشت نما شدن و انزوا در جامعه حقیقی جهانی را به واسطه اجلاس بین المللی تهران گرفته اند، همین طیف صاحب عزا شده و مدعی اند این نشست پرهزینه و بی فایده است! ذهن های منصف حق دارند بپرسند نسبت شما با رژیم های ضد انسانی آمریکا و اسرائیل کدام است که به جای خرسندی از اقتدارنمایان ایران، ماتم گرفته اید یا زبان به نیابت از مستکبران می چرخانید؟! همانگونه که در اوج نیاز اسرائیل شعار دیکته شده «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» را از مقامات آن رژیم وام گرفتید و فریاد زدید. کدام سنخیت منحط، این تجانس با ناقضان حقوق ملت ایران در طول سده اخیر را باعث شده است؟! از این شبکه توقعی نیست. اما کمترین توقع از همه مدعیان وفاداری به انقلاب و اصول الهی آن این است که همواره مرز خویش را با شبکه بیماری گرفته نفاق و دشمنی بپایند. و از جمله برای هیچ انسان انقلابی و اصولگرا زیبنده نیست چنان بگوید یا گام بردارد که سوژه ارتزاق و حیات انگلی شبکه رسانه ای دشمن و منافقین شود. مرور آرشیو هفته ها و ماه های اخیر روزنامه ای که رشوه از امثال شهرام جزایری گرفت و مدت ها عینا مطالب رسانه دولتی انگلیس (بی بی سی) را منتشر می کرد یا روزنامه دیگری که اشغالگران عراق را ارتش آزادیبخش خوانده و مدعی شده بود «حق با آمریکاست و ایران تقوای اتمی ندارد»! بسیار عبرت آموز است. برای این قبیل رسانه ها تفاوتی نمی کند که مثلا تیترهای اصلی خود را از مصاحبه با حامیان افراطی و سیاست زده دولت پرکند یا منتقدان افراطی و سیاست زده آن، سراغ اعضای جبهه متحد و جبهه پایداری برود یا فراکسیون انشعابی موسوم به رهروان و یا سینه چاکان ویژه فرد حاشیه ساز دولت. مهم این است که مجموعه این تقابل ها به نحوی مهندسی و مدیریت شود که از ظرفیت های مهم ایفای نقش منحصر به فرد جمهوری اسلامی در عرصه معادلات بین المللی بکاهد. معیار روشنی در این میان وجود دارد و آن اینکه؛ بلندگوهای نفاق را باید یکی از مهم ترین نقاط زمین دشمن گرفت و آنها را بایکوت کرد. هیچ امر خطیر یا حتی واجبی! اجازه نمی دهد که گمراهان و فتنه انگیزان را به زعم خود به یاری بگیریم و در حقیقت برای آنها بازی کنیم. و ما کنت متخّذ المضلّین عضداً.
نظر بدهید |