اربعین؛ دور نبود که نزدیک شود.همزاد عاشوراء است به جهت عظمت و هم شان با اوست درمقصد و هدف.یاد شهادت حسین (ع) به تعبیر معصوم عبادت است. |
کوردلانی که به رسم تاریک پرستی همه ادعای خویش را در شکست ظاهری امام (ع) می دید ند . و به تصور غلط حذف فیزیکی ایشان؛ گامی نهائی درتامین خود کامه گی های دنیوی فرض کردند.و اسودگی در ادامه غصب خلافت را با در میان ومیدان نبودن ؛ ثارالله می دیدند. وبه عوام این نکته را مدام تلقین وتزریق می کردند.که خروج وسرکشی در برابر یزید پایان یافته، وامنیت وثبات به دار المسلمین برگشته است.؟
از همین منظر بود که سپاه معنویت باخته یزید؛ با توجیه حمل 73سر پاک بر روی نیزه که چون مناره های از نور می درخشیدند.وهمراه با آن ترتیب عبور دادن باقیمانده اهل بیت پیامبراز میان انظار عموم وکوبیدن بر طبل پیروزی ومعرفی ایشان
به عنوان اسیران یک جنگ، تصاویری دلخواه ومبهم را از ختم یک غائله توزیع ونشردهد. وافکار عمومی را در گمراهی ونسبت برداشت از اصل ماجرا دچار "درک سیاه" کند.
اما حقیقت مسیر قافله اسرا ی کربلا ازانجا تا کوفه وشام؛ انچنان که که یزید در باطل ذهن می گذراند.صورت نپیو ست...
بلکه خط سیری آغاز شد برای پیام رسائی که زینب با صلابت هرچه تمام با مسولیت واضح وبلیغ به دوش کشید.و خلاف تصور یزید مسیر تاریخ انچنان که حسین خواست به واقعیت پیوست نه انچنان که معاویه از ماجرای حکمیت بیرون بیایدو یزید از وصایت او شمر از گودی قتلگاه خود را پیروز مند تاریخ ببینند. و اهل بیت آوا ره ی سرزمین آنروز حجاز/ ...
زینب روشن گفت : که چقدر گا هی انسان سقوط می کند. بطوری که خدایش را پیامبرش را / وصی پیامبرش را ومسیر جانفشانی حسین رافرامش می کند..../ وانگاه انقدر پست وپست می شود که پس از دعوت و پس از همه ی اتمام حجت ها خولی سر حسین را درتنور می گذارد تا یزید بی نهایت وقیحانه اهل بیت را شماتت کند. و زینب پیام رسان کربلا، سرقافله ای شد. تا با آغا زی جگر سوز، ولی کارکردی روشنگر وسیال در روح ورگ همه ی زمان تا بی نهایت تقدیری حق طلبانه را تبیین کند.
*شهید مطهری درکتاب حماسه حسینی :ابا عبدالله (ع) اهل بیت خودش را حرکت می دهد.تا اینکه در تاریخ رسالتی عظیم بدیشان بسپارد. برای اینکه نقش مستقیمی در ساختن (زنده نگه داشتن) این تاریخ عظیم داشته باشند. ..قافله سالاری زینب (س)
بدون آنکه از مدار خودشان خارج شوند.واز عصر عاشورا (به بعد ) زینب تجلی پیدا می کند. البته حضور ونقش زینب (س) در نهضت کربلا منحصربه بعد از قیام عاشورا نیست.بلکه ایشان از ابتدای راه؛ حضوری فعال وتعین کننده در انقلاب حسینی داشتند. همیاری او با حسین (ع) انجام مسئولیت های مربوط به امور کاروان رابه عهده داشت. تا امام (ع) فرصت وفراغت بیشتر برای آماده سازی قیام داشته باشند. اما اصلی ترین وظیفه زینب (س) بعد از از ظهر عاشورا متجلی می شود. (وتبلورتربیت در داما ن زهرا (س) وخانه ی علی (ع) دراینجا رمز گشا میشود).
به راستی اگرزینب (س) نبود نه تنها قیام عاشورا دستخوش تحریف می گردید. بلکه اسلام نیز در معرض خطر قرارمی گرفت.(همانطور که پس از بروز و ظهور ادیان الهی وحتی برخی از انقلاب های مردمی؛ دین فروشان بعد از اینکه موقعیت ومنفعت خویش را درآستانه ی خطر می بینند. راه برگشت را درپیش گرفته وبا گذشته خود سر عناد وستیزگرفته و انحراف را در مواضع ثابت جایزوممکن می بینند. !) . ...ودیگر نه از عاشورا خبری بود ونه از اسلام راستین.
دکتر عایشه بنت الشاطی نویسنده ی مصری درکتا ب خود که پیرامون حضرت زینب نوشته است .: عزت وشجاعت واقتدار زینبی را درکسوت اسارت چنین ترسیم کرده است. ...زینب به راه خود ادامه داد تا به دار الاماره رسید. دراین هنگام درگلوی خود سوزش عجیبی احساس کرد. زینب همه جای این خانه را می شناخت . (روزگاری نه چندان دور امارت پدر را دراین خانه درتجربه داشت . اکنون درغیاب پدر، حقارت بی امیه اورا دراینجا به اسارت می آورد)انوقت ها که نام علی (ع) به عظمتی بی مانند جهان را پر ساخته بود...
اشک در دیدگانش حلقه زده بود . ولی خود داری کرد. مبادا گریه خوارش کند. ... خوش نداشت که دراین حالت با ابن زیاد روبرو شود. وهیچ وقت مانند امروز زینب احتیاج نداشت که به عظمت روحی ونیروی معنوی اش اعتماد کند. با ابهت تمام وجلالی پر مقدار قدم پیش گذاشت. وبدون اینکه به امیر خون خوار اعتنائی بکند. رفت ودر گوشه ای قرار گرفت.وبدون اینکه برای نشستن اجازه بگیرد...
ابن زیاد پرسید توکیستی؟ زینب جواب نداد . دوباره سئوالش راتکرار کرد.؟ زینب جواب نداد. .. بار سوم پرسید؟ زینب (س) برای آنکه خوارش کند. جوابش نداد. .. یکی از کنیزان ایشان رامعرفی کرد.: این زینب دختر فاطمه (س) است.
ابن زیاد که از رفتار زینب (س) به خشم آمده بودچنین گفت: حمد خدای را که شما را رسوا کرد. وبکشت ورسوا کرد. ؟ !
زینب(س) که با نگا ه تحقیرش میکرد پاسخ داد: حمد خدای را که بواسطه ی پیامبرش(ص) ما را عزیز ومحترم قرار داد.
ابن زیاد پرسید که کار خدا را با بستگانت چطور دیدی؟ زینب (س) که همچنان عظمتش استوار بود.گفت: به همین زودی، خداوند آنها وتو فرا خواهد خواندودر بینتان به حکمیت خواهد پرداخت؟
در اینجا ابن زیاد فاسد خشگمین شد. وگفت این زن سخن پردازی می کند . وپدرش علی(ع) نیز سخن پرداز وشاعر بود...
زینب (س) با لحنی قاطع ومحکم گفت : زن را با سخن پردازی چه کار؟ من به درد خود سر وکار دارم .
وهمچنین درتاریخ اورده اند که ابن زیاد با امام سجاد هم همین برخورد راداشت؟ ابن زیاد گفت مگر نه علی را خدا کشت ؟ اما م سجاد فرمود: فاسقان اورا شهید کردند. وابن زیاد عصبانی شده جلاد را صدا زد که که بیا این را بکش؟ پس از ورود جلاد حضرت زینب (س) فریاد زد ابن زیاد از خدا شرم نمی کنی؟ واگر می خواهی علی را بکشی اول مرا بکش؟ وخود را سپر بین علی بن حسین (ع) وجلاد قرار داد... و ابن زیاد ناخود آگاه فریاد زد این زن درست می گوید وصادق است. ... وداین مجلس بود که خدم وحشم وحضار کوفی از نو حقیقت را به خانه برده وبه اهل خانه حقیقت تجدید شده را تعریف کردند ودر میان شهرواهالی سرزنش وپشمیانی چون تنوره ای از طوفان بعد از کلام زینب پیچید . براستی که : کربلا درکربلا می ماند اگر زینب نبود. عبدالمجید اورا
نظر بدهید |