شاید زبان حال امیرالمومنین (ع):
حرف سخت است بیاید به زبان من و تو
اشک گل کرده به جای سخنان من و تو
رازِ افتادن تو ، رمز زمین خوردن من
رمز و رازی است در این کوچه میان من و تو
پر زدی، سوختی و آب شدم ... این دنیا
شمع و پروانه ندیده است بسان من و تو
**>
می روی محرم من! چاه فقط می فهمد
چه کشیدیم از این جور زمانه من و تو
ظلمت شهر مرا کشت زمانی که زدیم
حرف غسل و کفن و دفن شبانه من و تو
در و دیوار از آه دلمان می سوزند
همه ی خانه شده مرثیه خوان من و تو
کنج خانه همه با گریه دعا می خوانند
دختران من و تو با پسران من و تو
زینبت چادر خاکی تو را بالا برد
و خدا را قسمش داد به جان من و تو ...
::
خانه از عطر نفس هات هنوز آکنده است
کاش می شد بنشینیم به خانه من و تو