پریوش اسلام فر
عضو کانون بصیرت بسیج دانشجویی استان بوشهر
معبود من ...
به کوچه پس کوچه های گناه آلوده زندگیم نظر مکن که خوب میدانی و میدانم سیاهی گناهان، روشنی دلم را زیر سوال برده و هر روز،ساعتهای بی تو را در تقویم عمرم رقم میزند!
می دانی که بی تو هیچم و میدانیم که من هیچ را بحال خویش رها نکنی...
رها نمیکنی و برکتهای رجب را به من می بخشایی، نیمه شبهای شعبان را زنده بصر و زنده دلم میداری، من از این خلسه ی ازتهای دنیایی بیرنم میکشی و به رمضان متصلم میکنی.. به قدرت عظمت تو و قدرهایی که قدر ندانسته ولی باز مقدورم می گردانی به داشتن و دیدن و لمس کردنش...
به اُخت گرفتن با ماهی که در سحرگاهانش با دیدگان خیس و صدای بغض دار تو را بخوانم ، ندای " العفو" در عرش ملکوتی ات بپیچد و این داستان " خدایی " تو باشد، که دستان قنوت گرفته و لرزانم را در دست بگیرد و بالایم بکشد، که دل بریده شوم از دلبستگسهایم و تنها دل ببندم به دستهای من دربر گرفته و درامانم میدارد از گناهان صف کشیده، پشت افکار بیهوده ام...
و باز تو باشی ... فقط تو باشی که "یادت" بر فکر و زبانم روان می گردد و روح وجودم را مملو از "ذات خدایی" خود میگرداند تا دلم قرص شود و از دستهایی که رهایم نمی کند و مرا مأمن میبخشد از دنیای نا امن...
تا رستگار شوم و باز گردم به سوی خودش...